کد مطلب:224110 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

فضل بن سهل ذوالریاستین
فضل بن سهل از بزرگان مردان سیاسی و با تدبیر ایران بود و مقام شامخ این مرد ایجاب كرد كه مأمون ریاست كل قوا و لشكری و ریاست كل امور كشوری را به دست او بسپارد و لذا او را ذوالریاستین می گفتند.

در حقیقت فضل هم نخست وزیر بود و هم فرمانده كل قوا ولی در كار خودش نسبت به مأمون روی وفاداری را نشان داده است.

اگر چه در مواقع خطیر او را از جریان بی خبر می گذاشته!!

احدی از حیث تدبیر و قدرت و تسلط بر حكومت برتر و بالاتر از او نبود در اتخاذ تصمیم و مطالعه در امور سیاسی - مردی سریع الفكر - مصمم - روشن بین بود و در دوره وزارتش با مأمون به همان نحو بود كه فضل بن ربیع وزیر هارون با امین برادرش بود.

این دو وزیر كه اولی عرب و دومی ایرانی هر دو نبوغی در كار خود نشان دادند و بر امیر خود استیلا یافتند و در سیاست و تدبیر در خلیفه تأثیری عمیق كرده بودند كه هارون و امین از فضل بن ربیع حساب می برده و در مشورت نظریه او را نمی توانست رد كند و مأمون از فضل بن سهل كه دهاء و نبوغش بیشتر از رفیقش بود سخت بیمناك گردید.

الفخری می نویسد فضل بن سهل برای پیشرفت كار مأمون دامن همت به كمر زد و نظر مأمون را در انتخاب ولایتعهدی حضرت رضا علیه السلام تحسین و تقویت نمود. [1] .

جرجی زیدان می نویسد فضل به سهل كوشش فراوان كرد تا مأمون با حضرت رضا علیه السلام بیعت نمود و بعد هم برای ولایتعهدی آن حضرت و خارج كردن خلافت از دست عباسیان و رساندن به علویان اهتمام بسیار داشت؟! باری فضل بن سهل بر مأمون تسلط یافته بود و نظریه خود را بر او تحمیل می كرد و لذا هر چه می شد می گفتند فضل این كار را كرده است.



[ صفحه 544]



جهشیاری مورخ می گوید این كار ولایتعهدی حضرت رضا علیه السلام از افكار فضل به سهل است و او این فكر را به وجود آورد كه دولت مأمون از شر نهضت علویان مصون بماند.

طبری و ابوالفرج می نویسند فضل به سهل از این واقعه اطلاعی نداشت و چون مأمون به فضل گفت من اراده بیعت با علی بن موسی الرضا پیدا كرده ام [2] حسن به سهل این اقدام را جایز نمی دانست و مأمون را ترسانید.

نظر نگارنده این است كه این فكر باید از فضل باشد زیرا مردی نابغه و سیاستمدار بود كه برای تحكیم مبانی خلافت به مأمون پیشنهاد كرده یا لااقل بگوئیم اگر این فكر از خود مأمون بود فضل چون ایرانی بود و با اعراب به دلایل گذشته حس انتقام داشت این فكر را گرفت تقویت نمود و در اجرای آن از هیچ بذل سعی دریغ نداشت به اضافه كه هر وزیری كار را به نام خلیفه یا شاه می نامد!!

بیهقی نظریه ما را تأیید می كند می نویسد:

فضل به مأمون گفت باید تقرب به سوی خدای عزوجل و رسول او صلی الله علیه و آله و سلم پیدا كرد بدین ترتیب كه صله رحم بجا آوری و با علی بن موسی الرضا علیه السلام بیعت كنی تا خداوند به واسطه این امر رفتاری را كه پدرت رشید نسبت به این خاندان كرده است از صفحه اعمال شما محو كند و مأمون قدرت مخالفت با این دستور را نداشت زیرا به دست ایرانیان به خلافت رسید!!

از این روایت بیهقی معلوم می شود كه فضل از هارون الرشید و قتل عامی كه او از سادات علوی نمود دل پری داشت خواست تا به مأمون صورت وفاداری نشان دهد و ضمنا حق را به جای خود برگرداند - و ولایتعهدی حضرت رضا علیه السلام را كفاره ی خطایای هارون قرار دهد.


[1] الفخري ص.

[2] تاريخ تمدن جرجي زيدان ص 159 ج 4.